چه نازست آنکه اندر سرگرفتی


چه نازست آنکه اندر سرگرفتی

به یکباره دل از ما برگرفتی
به یکباره دل از ما برگرفتی
ز چه بیرون به نازی درگرفتم
ز چه بیرون به نازی درگرفتم
برون ز اندازه نازی برگرفتی
برون ز اندازه نازی برگرفتی
ترا گفتم که با من آشتی کن
ترا گفتم که با من آشتی کن
رها کرده رهی دیگر گرفتی
رها کرده رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی با من به یکبار
دریغ آن دوستی با من به یکبار
شدی در جنگ و خشم از سر گرفتی
شدی در جنگ و خشم از سر گرفتی
نهادی بر شکر ما شورهٔ سیم
نهادی بر شکر ما شورهٔ سیم
پس آنگه لعل در شکر گرفتی
پس آنگه لعل در شکر گرفتی
مرا در پای غم کشتی و رفتی
مرا در پای غم کشتی و رفتی
هوای دیگری در بر گرفتی
هوای دیگری در بر گرفتی